جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ش
معین
شعاع
(شُ) (اِ.)۱- نور خورشید.۲- روشنایی، پرتو.۳- نصف قطر، خطی مستقیم از م...
ش
معین
ششدره
(ش دَ رَ یا رِ) (اِ.)۱- شش جهت.۲- محل هلاک.۳- عجز، زبونی.
ش
معین
شعار
(ش) (اِ.)۱- نشانه، علامت.۲- نشانهای مخصوص که گروهی از مردم به وسیلة...
ش
معین
ششدر
(~. دَ) (اِمر.)۱- هرچیز دارای شش در و شش جهت.۲- در بازی نرد چنان است ک...
ش
معین
شطن
(شَ طَ) (اِ.) ریسمان.
ش
معین
شش پر
(~. پَ) (اِمر.)۱- نوعی گرز آهنین که دارای شش پهلو باشد.۲- چوبدستی ضخیم...
ش
معین
شطط
(شَ طَ) (اِمص.)۱- دوری از حق.۲- ستم، ظلم.۳- زیادت.
ش
معین
شش وپنج
(ش شُ پَ) (اِمر.)۱- اصطلاحی است در بازی نرد که یک تاس شش و یک تاس پنج...
ش
معین
شطرنج
(شَ رَ) (اِ.) = شترنگ: نوعی بازی فکری به وسیلة مهرههایی با نامهای ش...
ش
معین
شش و پنج زن
(~. زَ) (ص فا.)۱- کنایه از: قمار باز و کسی که هر چه دارد در معرض تلف ...
«
‹
40
41
42
43
44
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها