جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ش
معین
شغار
(شُ) (اِ.) خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری ک...
ش
معین
شعرباف
(شَ) (ص فا.) کسی که از موی یا ابریشم پارچه بافد، موی تاب.
ش
معین
شغا
(شَ) (اِ.) ترکش، تیردان.
ش
معین
شغ
(شَ) (اِ.) شاخ.
ش
معین
شعیر
(شَ عِ) (اِ.) جو.
ش
معین
شفتالو
(شَ) (اِمر.) درختی از تیرة گل سرخیان که از گونههای هلو به شمار میرود...
ش
معین
شعور
(شُ) ۱- (مص م.) دریافتن.۲- (اِ مص.) ادراک.۳- آگاهی.
ش
معین
شفت
(شَ) (ص.)۱- ستبر، ناهموار.۲- در اصطلاح گیاه شناسی میوة گوشتدار مانند: ...
ش
معین
شعوبی
(~.) (ص نسب.) کسی که عرب را پست شمارد.
ش
معین
شفاهی
(ش) (ص نسب.) منسوب به شفاه، لبی، زبانی.
«
‹
42
43
44
45
46
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها