جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غلوق
(غُ) (اِ.) عوارضی که برای پذیرایی مأموران رسمی گرفته میشود.
غ
معین
غلچه
(~.) (ص.) نامرد.
غ
معین
غلچ
(غَ) (اِ.) آن چه در را بدان بندند از قفل و زنجیر و غیره.
غ
معین
غلپ
(غُ لُ) (اِ.) = قلپ. غلب: یک جرعة بزرگ از آب یا مایعی دیگر که در دهان ...
غ
معین
غم
(غَ) (اِ.) اندوه، حزن.
غ
معین
غلیژن
(غَ ژَ) (اِ.) لجن، گِل و لای سیاهی که در ته حوضها و جویها جمع میشود...
غ
معین
غلیواج
(غَ)(اِ.) = غلیواژ: زغن، مرغ گوشت رُبا.
غ
معین
غمازه
(غَ مّ زِ یا زَ) (ص.)۱- مؤنث غماز.۲ - دختر نیکو پیکر در هنگام غمزه ...
غ
معین
غلیل
(غَ) (اِمص.)۱- تشنگی شدید.۲- سوزش درون.۳- دشمنی، حقه.
غ
معین
غماز
(غَ مّ) (ص.)۱- بسیار سخن چین.۲- اشاره کننده با چشم و ابرو.
«
‹
35
36
37
38
39
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها