جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غلیژن
(غَ ژَ) (اِ.) لجن، گِل و لای سیاهی که در ته حوضها و جویها جمع میشود...
غ
معین
غلیواج
(غَ)(اِ.) = غلیواژ: زغن، مرغ گوشت رُبا.
غ
معین
غمازه
(غَ مّ زِ یا زَ) (ص.)۱- مؤنث غماز.۲ - دختر نیکو پیکر در هنگام غمزه ...
غ
معین
غلیل
(غَ) (اِمص.)۱- تشنگی شدید.۲- سوزش درون.۳- دشمنی، حقه.
غ
معین
غماز
(غَ مّ) (ص.)۱- بسیار سخن چین.۲- اشاره کننده با چشم و ابرو.
غ
معین
غلیفی
(غِ یا غَ) (ص.) کنایه دار.
غ
معین
غمار
(غَ یا غُ) (اِ.)۱- گروه مردم.۲- انبوهی، بسیاری.
غ
معین
غلیغر
(غِ غَ) (ص شغل.) گلکار، بنا. گلگیر و غلیگر و گلیگر نیز گویند.
غ
معین
غم گساری
(~.) (حامص.)۱- غمخواری.۲- دلسوزی، مهربانی.
غ
معین
غلیظ
(غَ) (ص.)۱ - کلفت، ستبر.۲- خشن، درشت.۳- ناگوار، دیرهضم.۴- تیره.۵- پرم...
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها