جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غنج
(~.) (اِ.) گلگونه، سرخاب، مجازاً آرایش.
غ
معین
غمناک
(~.) (ص مر.) غم آلود، غمگین.
غ
معین
غنایی
(غِ) (ص نسب.) منسوب به غنا، شعری که بیانگر عواطف و احساسات باشد.
غ
معین
غمنامه
(~. مِ) (اِمر.) نوشتهای که در آن رنجها یا غمها شرح داده شدهاست، ت...
غ
معین
غنایم
(غَ یِ) (اِ.) جِ غنیمت.
غ
معین
غمض
(غَ ضْ) ۱- (مص م.) آسان گرفتن بر کسی.۲- چشم پوشی کردن.۳- (اِمص.) آسان ...
غ
معین
غناگر
(~. گَ) (ص مر.) آوازه - خوان.
غ
معین
غمس
(غَ سْ) (مص م.) کسی یا چیزی را در آب فرو کردن.
غ
معین
غنده
(~.)۱- (ص.) هرچیز پیچیده و گلوله شده.۲- (اِ.) پنبة گلوله کرده.۳- عنکبو...
غ
معین
غناوه
(غُ وَ یا وِ) (اِ.)۱- سازی است که مطربان نوازند.۲- تاب خوردن.
«
‹
38
39
40
41
42
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها