جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غاژدن
(دَ) (مص م.) نک غاز کردن.
غ
معین
غامر
(مِ) (اِفا.) بایر، خراب.
غ
معین
غاژ کرده
(کَ دِ) (ص مف.) پنبه یا پشم زده و مهیا برای رشتن.
غ
معین
غالیه سودن
(~. دَ) ۱- ساییدن غالیه.۲- عطر ساختن.
غ
معین
غاژ کردن
(کَ دَ) (مص م.) نک غاز کردن.
غ
معین
غالیه ساز
(~.) (ص فا.) نک غالیه سا.
غ
معین
غاژ
(اِ.) زاغچه.
غ
معین
غالیه سا
(~.) (ص فا.)۱- غالیه ساز.۲- عطرفروش.
غ
معین
غاوی
(اِفا.) گمراه. ج. غاوون ؛ غوات.
غ
معین
غالیه بار
(~.) (ص فا.) کنایه از: بوی خوش دهنده.
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها