جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غال
(اِ.)۱- خانه، منزل.۲- آشیانة زنبور.
غ
معین
غاژدن
(دَ) (مص م.) نک غاز کردن.
غ
معین
غامر
(مِ) (اِفا.) بایر، خراب.
غ
معین
غده
(غُ دِّ) (اِ.)۱- قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود میآید....
غ
معین
غث
(غَ) (ص.)۱ - لاغر.۲- سخن نادرست و سُست.
غ
معین
غبار برآمدن
(~. بَ مَ دَ) (مص ل.) کنایه از: کساد شدن، از رونق افتادن.
غ
معین
غدنگ
(غَ دَ) (ص.)۱- احمق، نادان.۲- بدشکل، بد اندام.
غ
معین
غت
(غُ یا غَ) (ص.)۱- جاهل، نادان.۲- گول، کم فهم.
غ
معین
غبار
(غُ) (اِ.)۱- گرد، خاک نرم.۲- نامی برای قلم و نوشتههای بسیار ریز در خ...
غ
معین
غدرک
(~.) (اِ.) نک غداره.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها