جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فارماکولوژی
(کُ لُ) (اِ.) دانشی که به بررسی منشأ و ماهیت شیمیایی داروها، ویژگیها...
ف
معین
فادج
(دَ) (اِ.) = فاذج: سنگی است زرد مایل به سفیدی و سبزی و رنگهای دیگر بر...
ف
معین
فاسقه
(س قَ یا قِ) (اِفا.) مؤنث فاسق.
ف
معین
فارقه
(رِ قَ یا قِ) (اِفا.)۱- مؤنث فارق ؛ ج. فارقات.۲- نشانهای که برای امت...
ف
معین
فاخور
(خُ) (ص مر.) درخور، سزاوار.
ف
معین
فاسق گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.) رابطة نامشروع برقرار کردن زن شوهردار با مرد بیگ...
ف
معین
فارق
(رِ) ۱- (اِفا.) جداکننده، آن که بین حق و باطل فرق میگذارد.۲- (اِ.) تف...
ف
معین
فاخواستن
(خا تَ)(مص م.)بازخواستن، باز - خواست کردن.
ف
معین
فاسق
(س) (اِفا.)۱- گناهکار، بدکار.۲- در فارسی به معنی مردی که با زن شوهردا...
ف
معین
فارغبال
(رِ) (ص مر.) آسوده - خاطر.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها