جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فاشیست
(ص.)آن که پیرو مسلک سیاسی فاشیسم باشد.
ف
معین
فاریدن
(دَ) (مص ل.) خوش آیند بودن، موافق طبع بودن، به دل نشستن.
ف
معین
فاراد
(اِ.) واحد اندازه گیری ظرفیت الکتریکی.
ف
معین
فاجع
(ج) (اِفا.) درد آورنده، دردناک.
ف
معین
فاشوریدن
(دَ) (مص ل.) تحریک شدن بر - انگیخته شدن.
ف
معین
فاریاب
(رْ) (اِ.) = فاریاو: زراعت آبی.
ف
معین
فار
(رّ) (اِفا.) گریزنده، فرار کننده.
ف
معین
فاجره
(ج رِ) (اِفا.) مؤنث فاجر.
ف
معین
فاشورانیدن
(دَ) (مص م.)شوراندن، برانگیختن.
ف
معین
فاروق
(ص.)۱- جدا کنندة حق از باطل.۲- تمیز دهنده و فرق گذارندة میان امور.۳- ...
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها