جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قیطان
(ق) (اِ.) رشتة باریک که از ابریشم میبافند.
ق
معین
قیمه قیمه
(~. ~.) (ص مر.) ریز ریز، قطعه قطعه.
ق
معین
قیصریه
(ق ِیاقَ صَ یِّ) ۱- (ص نسب.) مؤنث قیصری.۲- (اِ.) راستة بازار بزرگ.
ق
معین
قیمه
(ق مِ) (اِ.) گوشتی به صورت قطعههای ریز و کوچک بریده شود.
ق
معین
قیصری
(~.) (ص نسب.)منسوب به قیصر، سلطنتی، پادشاهی.
ق
معین
قیمت
(ق مَ) (اِ.) ارزش، نرخ. ؛ ~ خون پدر کسی کنایه از: بهای بسیار گزاف....
ق
معین
قیصران
(~.) (اِ.) پردهای است از موسیقی قدیم.
«
‹
73
74
75
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها