جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لشکرگاه
(~.) (اِمر.) جایی که لشکر اقامت کند.
ل
معین
لسن
(لَ س ِ) (ص.) فصیح، زبان آور.
ل
معین
لرزه
(لَ زِ) (اِمص.) لرزش، لرز، رعشه.
ل
معین
لشکرآرایی
(~.) (حامص.) آماده کردن سپاه.
ل
معین
لسع
(لَ) (مص م.)۱- گزیدن (مار و عقرب و غیره).۲- اذیت کردن کسی را به زبان....
ل
معین
لرزش
(لَ زِ) (اِمص.) لرزیدن.
ل
معین
لشکر شکوف
(~. ش)(ص فا.)لشکر شکاف، دلیر.
ل
معین
لست
(لَ سْ) (ص.)۱- خوب، نیکو.۲- قوی.
ل
معین
لرزانیدن
(لَ دَ) (مص م.) نک لرزاندن.
ل
معین
لشکر
(لَ کَ) (اِ.)۱- سپاه.۲- واحد نظامی که به طور متوسط شامل سه تیپ است.
«
‹
30
31
32
33
34
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها