جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لرزش
(لَ زِ) (اِمص.) لرزیدن.
ل
معین
لشکر شکوف
(~. ش)(ص فا.)لشکر شکاف، دلیر.
ل
معین
لست
(لَ سْ) (ص.)۱- خوب، نیکو.۲- قوی.
ل
معین
لرزانیدن
(لَ دَ) (مص م.) نک لرزاندن.
ل
معین
لشکر
(لَ کَ) (اِ.)۱- سپاه.۲- واحد نظامی که به طور متوسط شامل سه تیپ است.
ل
معین
لسان الغیب
(لِ نُ لْ غَ) (ص مر. اِمر.)۱- آن که اسرار نهانی و پنهان گوید.۲- لقب خ...
ل
معین
لرزانک
(لَ نَ) (اِ.) ژله، خوراکی سرد که از آب یا آب میوه همراه با نشاسته و شک...
ل
معین
لعل
(لَ) (اِ.) از سنگهای گرانبها به رنگ سرخ.
ل
معین
لطمات
(لَ طَ) (اِ.) جِ لطمه.
ل
معین
لعبه
(لُ بَ) ۱- (اِمص.) بازی.۲- (اِ.) نوبت بازی.۳- آنچه بدان بازی کنند مانن...
«
‹
32
33
34
35
36
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها