جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هایم
(یِ) (ص فا.)شیفته، پریشان - حال، سرگشته.
معین
ه
هاون
(وَ) (اِ.) ظرفی آهنی یا سنگی که در آن چیزی را میکوبند یا میسایند.
معین
ه
هالکه
(لِ کِ) (اِ.)۱- مؤنث هالک.۲- نفس حریص بسیار آزمند.
معین
ه
هایل
(یِ) (اِ فا.) هولناک، ترساننده
معین
ه
هاو
(صت.) کلمهای است که در هنگام حمله بر دشمن بر زبان رانند.
معین
ه
هاید
(یِ) (اِفا.) توبه کننده.
معین
ه
هاهای
(اِصت.)۱- هیاهو، شور و غوغا.۲- فریاد و نالة ماتم زدگان.
معین
ه
هایج
(یِ) (اِ فا.)۱- برانگیزنده.۲- جوشش، خشم.
معین
ه
هان
(شب جم.) به هوش باش! کلمهای که برای آگاه کردن به کار میرود.
معین
ه
هایب
(اِفا.) ترساننده.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها