جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وابوسیدن
(دَ) (مص م.)۱- بازبوسیدن.۲ - خاتمه دادن به کشتی.۳- روگردان شدن، متنفر...
معین
و
وابند
(بَ) (اِ.) محل تقاطع دو دیوار.
معین
و
وابل
(بِ) (اِ.) باران تند و شدید.
معین
و
واجد
(جِ) (اِفا.) یابنده، دارنده.
معین
و
وابفت
(بَ) (اِ.) جامة ستبر.
معین
و
واجبی
(جِ) (اِ.)۱ - حقوق، مستمری.۲- دارویی برای زدودن موهای زاید بدن.
معین
و
وابط
(بِ) (ص فا.)۱- ضعیف، سُست - رأی.۲- خسیس، فرومایه.
معین
و
واجبات
(جِ) (ص. اِ.) جِ واجبه ؛ اموری که به جا آوردن آنها واجب و بایستهاست...
معین
و
وابستگی
(بَ تِ) (حامص.) علاقه، پیوستگی.
معین
و
واجار کردن
(کَ دَ) (مص م.) (عا.) به آواز بلند به گوش همه رساندن.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها