جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واشدن
(شُ دَ) (مص ل.)۱- باز شدن.۲- شکفته شدن.۳- پراکنده شدن.۴- برطرف شدن.۵- ...
معین
و
وال
(اِ.)۱- بال، نوعی ماهی بسیار بزرگ.۲- نوعی پارچه.
معین
و
وافور
(اِ.) آلتی که با آن تریاک میکشند.
معین
و
واشامه
(مِ) (اِ.) مقنعه، روسری. واشام و باشام و باشامه نیز گویند.
معین
و
واقی
(اِفا.)۱- نگاه دارنده، حافظ.۲- حامی.
معین
و
وافر
(فِ) (اِفا.) فراوان، زیاد.
معین
و
واش
(اِ.) علف، گیاه.
معین
و
واقول
(قَ یا قُ) (اِ.) (عا.) انکار، دبه، نکول.
معین
و
وافد
(فِ) (اِفا.)۱- بر سویی آینده، آینده.۲- نزد کسی رونده. جِ (عربی) وفود،...
معین
و
واسپردن
(س پُ دَُ) (مص م.) رد کردن، تأدیه کردن.
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها