جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واضع
(ض) (اِفا.) وضع کننده.
معین
و
واسطه
(س طِ) ۱- (اِفا.) میانجی.۲- دلاُل.۳- مرکز، ناحیه، کرسی.۴- شفیع.۵- سبب...
معین
و
والده
(ل د) (اِفا.) مؤنث والد؛ مادر.
معین
و
واقعیت
(قِ یَّ) (مص جع.) حقیقت، حقیقت داشتن.
معین
و
واضح
(ض) (اِفا.) پیدا، نمایان.
معین
و
واسط
(س) (اِفا.) میانجی.
معین
و
والد
(ل) (اِفا.) پدر، اب.
معین
و
واقعی
(قِ) (ص نسب.)حقیقی، راست.
معین
و
واصل شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- رسیدن، پیوستن.۲- به حق رسیدن.
معین
و
واسرنگیدن
(سَ رَ دَ) (مص ل.)۱- رو برتافتن، امتناع کردن.۲- انکار کردن.
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها