جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
والا
(ص.)۱- بلند مرتبه، شریف.۲- مقبول، شایسته.۳- مشهور.۴- برتر.۵- (اِ.) قد،...
معین
و
وافوری
(ص نسب.) تریاکی، معتاد.
معین
و
واشدن
(شُ دَ) (مص ل.)۱- باز شدن.۲- شکفته شدن.۳- پراکنده شدن.۴- برطرف شدن.۵- ...
معین
و
وال
(اِ.)۱- بال، نوعی ماهی بسیار بزرگ.۲- نوعی پارچه.
معین
و
وافور
(اِ.) آلتی که با آن تریاک میکشند.
معین
و
واشامه
(مِ) (اِ.) مقنعه، روسری. واشام و باشام و باشامه نیز گویند.
معین
و
واله
(~.) (اِ.) مبالغه در کارها، اصرار، ابرام.
معین
و
والله
(وَ لْ لا) (ق.) سوگند به خدا.
معین
و
وام کردن
(کَ دَ) (مص م.) قرض گرفتن.
معین
و
وام دار
(ص فا.) بدهکار.
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها