جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
والی
(اِفا.) حاکم، فرمانروا. ج. ولاة.
معین
و
والگونه
(نَ یا نِ) (اِمر.) آلگونه ؛ سُرخاب.
معین
و
والک
(لَ) (اِ.) سیر جنگلی.
معین
و
والور
(لُ) (اِ.) نام تجای نوعی چراغ خوراک پزی نفت سوز دارای فتیله.
معین
و
واله
(~.) (اِ.) مبالغه در کارها، اصرار، ابرام.
معین
و
والله
(وَ لْ لا) (ق.) سوگند به خدا.
معین
و
وام کردن
(کَ دَ) (مص م.) قرض گرفتن.
معین
و
وبیل
(وَ) (ص.) سخت، وخیم، کار دشوار.
معین
و
واگرفتن
(گ ر تَ) (مص م.)۱- پس گرفتن، دوباره گرفتن.۲- منع کردن.
معین
و
واژه نما
(~. نَ)(اِمر.)واژهای بر بالای صفحة کتاب مرجع که نشانة نخستین یا آخرین...
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها