جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واپسین
(پَ) (ص.) آخر، آخرین. ؛ دم ~آخرین نفس که محتضر در حال نزع کند. ؛روز...
معین
و
وانت
(نِ) (اِ.) ماشین باری کوچک.
معین
و
وثاقت
(وَ قَ) (اِمص.)۱- استحکام، استواری.۲- موثقی، معتمدی.
معین
و
وایا
(ص.) بایا؛ بایسته، ضروری.
معین
و
واکمن
(مَ) (اِ.) نام تجاری دستگاهی کوچک و قابل حمل متشکل از یک پخش صوت و ی...
معین
و
واپسگرا
(~. گَ) (ص.) مرتجع، مخالف پیش رفت و اندیشههای نو.
معین
و
وان یکاد
(وَ. یَ) (اشاره به آیة ۵۱ سورة قلم قرآن مجید) برای دفع بلا میخوانند ...
معین
و
وثاق
(وِ یا وُ) (اِ.)۱- خانه، اطاق.۲- حرم سرا.
معین
و
وای
(اِ.)۱- افسوس.۲- فریاد، ناله.
معین
و
واکسینه
(نِ) (ص.) مایه کوبی شده.
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها