جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وایست
(یِ) (ص.) بایست ؛ ضرورت، لزوم.
معین
و
واکی تاکی
(اِ.) دستگاه فرستنده و گیرندة ر ادیویی کوچک قابل حمل با برد محدود.
معین
و
واچرتیدن
(چُ دَ) (مص ل.) (عا.)۱- از حال چرت بیرون شدن.۲- ناگهان حیرت کردن، بسیا...
معین
و
وانمود
(نُ) (مص مر.) ظاهرسازی، تظاهر به انجام کاری.
معین
و
وثبه
(وَ بِ) (مص ل.) جَستن، یک بار جَستن.
معین
و
وایت برد
(بُ) (اِمر.) اسبابی به صورت صفحهای سفید(از جنس پلاستیک، پشم شیشه و م...
معین
و
واکنش
(کُ نِ) (اِمص.) عکس العمل.
معین
و
واپسین
(پَ) (ص.) آخر، آخرین. ؛ دم ~آخرین نفس که محتضر در حال نزع کند. ؛روز...
معین
و
وانت
(نِ) (اِ.) ماشین باری کوچک.
معین
و
وثاقت
(وَ قَ) (اِمص.)۱- استحکام، استواری.۲- موثقی، معتمدی.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها