جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واهی
(اِفا.) سست، بی اساس.
معین
و
وامانده
(د) (ص مف.) خسته، مانده.
معین
و
وتد
(وَ تَ) (اِ.)۱- میخ چوبی یا فلزی. ج. اوتاد.۲- یکی از ارکان سه گانة عر...
معین
و
واگفتن
(گُ تَ) (مص م.) بازگو کردن، دوباره گفتن.
معین
و
واژگون
(ص.)۱- برگشته، سرنگون.۲- بخت برگشته.۳- شوم، نامبارک.
معین
و
واهمه
(هِ مِ) (اِ.) بیم، هراس.
معین
و
واماندن
(دَ) (مص ل.) خسته شدن، عقب ماندن.
معین
و
وتح
(وَ تِ) (ص.) خسیس، فرومایه.
معین
و
واگفت
(گُ) (مص مر. اِمص.)۱- واگفتن.۲- دشنام، فحش.
معین
و
واژگان
(اِ.) فهرستی از مجموعة واژههای یک کتاب، یک موضوع یا یک زبان.
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها