جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وابسته
(بَ تِ) (ص مف.)۱- مربوط، منسوب.۲- خویشاوند.۳- مأمور دولتی که سفارت آن ...
معین
و
واجار
(اِ.) واچار؛ بازار.
معین
و
وا
(اِ.)= با. ابا. وا: آش.
معین
و
واج
(ص.) گیج، حیران.
معین
و
و
(~.) (ق.) خاصه، مخصوصاً.
معین
و
واثق
(ثِ) (اِفا.)۱- اطمینان دارنده.۲- استوار، محکم.
معین
و
واتگر
(گَ) (ص فا.)۱- سخن گو.۲- سخنور، قصه خوان.۳- شاعر.
معین
و
واترپولو
(~. پُ لُ) (اِ.) نوعی بازی شبیه فوتبال ولی با دست که در استخری به طول...
معین
و
واترپروف
(تِ. پُ) (ص.) ضد آب، ضد رطوبت.
معین
و
واترقیدن
(تَ رَ قّ دَ) (مص ل.) تنزل کردن، به عقب برگشتن.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها