جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ودیعه
(وَ عِ یا عَ) (اِ.) نک. ودیعت.
معین
و
وخشوربند
(~. بَ) (اِ.) مذهب، شریعت.
معین
و
وجیه
(وَ) (ص.)۱- نیکورو، زیبا. ج. وجهاء.۲- صاحب قدر و جاه.
معین
و
وجع
(وَ جَ) (اِ.) درد، رنج. ج. اوجاع.
معین
و
ودیعت
(وَ عَ) (اِ.) پولی یا مالی که به امانت سپرده شود.
معین
و
وخشور
(وَ یا وُ) (اِ. ص.) پیغمبر، رسول.
معین
و
وجین
(و) (اِ.) کندن علفهای هرز.
معین
و
وجدان
(وِ یا وُ) (اِ.) نیرویی باطنی که خوب را از بد تشخیص میدهد.
معین
و
ودید
(وَ) (ص.) دوست، دوست دارنده. ج. اوداء.
معین
و
وخش
(وَ خَ) (اِ.) نوعی بیماری در دست و پای چهارپایان، ورم مفصل.
«
‹
23
24
25
26
27
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها