جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وخش
(وَ خَ) (اِ.) نوعی بیماری در دست و پای چهارپایان، ورم مفصل.
معین
و
وجیع
(وَ) (ص.) دردناک.
معین
و
وجد
(وَ) (اِ.) ذوق، شوق.
معین
و
ودکا
(وُ) (اِ.)نوعی نوشابة الکلی بی رنگ قوی، عرق روسی.
معین
و
وخامت
(وَ مَ) (اِمص.) دشواری، ناگواری.
معین
و
وجیزه
(وَ ز) (ص.)۱- مؤنث وجیز.۲- کلام مختصر و مفید.
معین
و
وجب
(وَ جَ)(اِ.)فاصلة بین انگشت شَست و انگشت کوچک وقتی انگشتها از هم باز ...
معین
و
ودویل
(وُ) (اِ.)۱- ترانة محلی هجوآمیز و نشاط انگیز که ترجیع بندش اهمیت بسزا...
معین
و
وخ
(وَ) (شب جم.) کلمهای که در هنگام لذت بردن از چیزی یا ابراز شگفتی بیا...
معین
و
وجیز
(وَ) (ص.) مختصر، کوتاه.
«
‹
23
24
25
26
27
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها