جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وجا
(وَ) (اِ.) خوف، بیم. مق رجا.
معین
و
ودایع
(وَ یِ) (اِ.) جِ ودیعه ؛ امانتها، سپردهها.
معین
و
وحم
(وَ حِ) (اِ.)۱- ویار و اشتهای شدید زنان باردار به نوعی خوراکی یا مواد...
معین
و
وجود داشتن
(~. تَ) (مص ل.)۱- بودن، هستی داشتن.۲- (عا.) شهامت داشتن.
معین
و
وثیقه
(وَ قَ) (ص.)۱- مؤنث وثیق.۲- عهدنامه، گِرویی. ج. وثائق.
معین
و
وداع
(وِ) (اِ.) بدرود، خداحافظی.
معین
و
وحل
(وَ حَ) (اِ.) گل و لای.
معین
و
وجود
(وُ) (اِ.)۱- هستی.۲- بدن، جسم.
معین
و
وثیق
(وَ) (ص.) محکم، استوار.
معین
و
وداد
(وِ) (اِمص.) دوستی، محبت.
«
‹
24
25
26
27
28
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها