جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وجدان
(وِ یا وُ) (اِ.) نیرویی باطنی که خوب را از بد تشخیص میدهد.
معین
و
ودید
(وَ) (ص.) دوست، دوست دارنده. ج. اوداء.
معین
و
وخش
(وَ خَ) (اِ.) نوعی بیماری در دست و پای چهارپایان، ورم مفصل.
معین
و
وجیع
(وَ) (ص.) دردناک.
معین
و
وجد
(وَ) (اِ.) ذوق، شوق.
معین
و
ودکا
(وُ) (اِ.)نوعی نوشابة الکلی بی رنگ قوی، عرق روسی.
معین
و
وخامت
(وَ مَ) (اِمص.) دشواری، ناگواری.
معین
و
وجیزه
(وَ ز) (ص.)۱- مؤنث وجیز.۲- کلام مختصر و مفید.
معین
و
وجب
(وَ جَ)(اِ.)فاصلة بین انگشت شَست و انگشت کوچک وقتی انگشتها از هم باز ...
معین
و
ودویل
(وُ) (اِ.)۱- ترانة محلی هجوآمیز و نشاط انگیز که ترجیع بندش اهمیت بسزا...
«
‹
26
27
28
29
30
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها