جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وداد
(وِ) (اِمص.) دوستی، محبت.
معین
و
وحشی
(وَ) (ص نسب.)۱- غیراهلی.۲- آن که از مواهب تمدن دور است.
معین
و
وجوب
(وُ) (مص ل.)لازم بودن، ضرورت داشتن.
معین
و
وثیر
(وَ) ۱- (ص.) نرم، لین.۲- فراش. ؛فراش ~ بستر نرم.۳- (اِ.) جامهای که ...
معین
و
ور رفتن
(وَ. رَ تَ) (مص ل.) بازی بازی کردن، با چیزی خود را مشغول کردن.
معین
و
وداج
(وِ) (اِ.) رگ گردن.
معین
و
وحشت
(وَ شَ) (اِ.) ترس، هراس.
معین
و
وجهه
(و ه) (اِ.)۱- طرف، جانب.۲- اعتبار، آبرو.
معین
و
وثی
(وَ) (مص ل.)۱- لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تم...
معین
و
ورستاد
(وَ رَ) (اِ.) مستمری، جیره.
«
‹
28
29
30
31
32
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها