جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وراغ
(وَ)(اِ.)۱ - شعلة آتش.۲- روشن، فروغ.
معین
و
ورزگر
(وَ گَ) (ص فا.) برزگر.
معین
و
ورخج
(وَ رَ) (ص.) وَرَخچ ؛۱- چرکین، پلید.۲- زبون.
معین
و
وراز
(وُ) (اِ.) گراز، خوک نر.
معین
و
ورزکار
(وَ) (ص فا.) برزگر، کشاورز.
معین
و
ورجه ورجه کردن
(وَ جِ. جِ. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) جست و خیز کردن، جُنب و جوش کردن.
معین
و
وراج
(وِ رّ) (ص.) (عا.) پُر حرف، روده دراز.
معین
و
ورزه
(وَ زَ)(اِ.)۱ - کار کردن.۲- مهارت.۳- حصول.۴- کوشش.۵- زراعت.۶- صنعت، ح...
معین
و
ورجمند
(وَ مَ) ۱- (ص.) ارجمند.۲- (اِ.) دارندة فرة ایزدی.
معین
و
وراثت
(وَ ثَ) (مص م.) ارث بردن.
«
‹
30
31
32
33
34
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها