جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وراثت
(وَ ثَ) (مص م.) ارث بردن.
معین
و
ورزنده
(وَ زَ دِ یا دَ) (اِفا.)۱- کارکننده.۲- مهارت کننده.۳- حاصل کننده.۴- ...
معین
و
ورجلا
(وَ جَ) دست به ورجلا گذاشتن: (مص ل.) (عا.) داد و فریاد راه انداختن، جا...
معین
و
وراث
(وُ رّ) (اِ.) جِ وارث.
معین
و
ورزم
(وَ رَ) (اِ.) آتش، نار.
معین
و
ورجاوند
(وَ وَ) (ص.) ارجمند، گران قدر.
معین
و
وراء
(وَ) (ق.) عقب، پس، پشت.
معین
و
ورسو زدن
(وَ. زَ دَ) (مص ل.) پرسه زدن.
معین
و
ورزش
(وَ زِ)۱- (اِمص.) تمرین، کار پیاپی و مرتب.۲- (اِ.) انجام حرکات بدنی خا...
معین
و
ورج
(وَ) (اِ.) ارزش، ارج.
«
‹
30
31
32
33
34
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها