جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ورغست
(وَ غَ) (اِ.) برغست ؛ گیاهی است شبیه به اسفناج که پختة آن در بعضی خورا...
معین
و
ورنامه
(وَ مِ) (اِمر.) سرنامه و عنوان نامه.
معین
و
ورغ
(~.) (اِ.) فروغ، روشنی.
معین
و
ورنا
(وَ) (ص.) برنا، جوان.
معین
و
ورع
(وَ رَ) (اِمص.) پرهیزگاری، پارسایی.
معین
و
ورمیشل
(وِ شِ) (اِ.) نوعی ماکارونی خیلی نازک که در سوپ میریزند.
معین
و
ورطه
(وَ ط) (اِ.)۱ - جای خطرناک.۲- منجلاب، گرداب.
معین
و
ورموت
(وِ) (اِ.) شراب سفید که در آن مواد عطرآگین میآمیزند.
معین
و
ورشکسته
(وَ شِ کَ تِ)(ص مف.)=ورشکست. ورشکستن: کسی که سرمایه و مال خود را از دس...
معین
و
وسعت
(وُ عَ) (اِمص.)۱- گشادگی، گشادی.۲- فراخی، پهنه.
«
‹
36
37
38
39
40
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها