جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وسطی
(وُ طا) (ص.) مؤنث اوسط ؛ میانی، میانه.
معین
و
وزیدن
(وَ دَ) (مص ل.) حرکت کردن باد یا نسیم.
معین
و
وز
(~.) (اِ.) چربی، پیه.
معین
و
ورودی
(~.) (ص نسب.) منسوب به ورود، آن چه مخصوص و مربوط به ورود و دخول کسان ...
معین
و
وسوسه
(وَ وَ س) (اِ.) پیدا شدن اندیشة بد در دل. ج. وساوس.
معین
و
وسط
(وَ سَ) (اِ.) میانه، میان، چیزی که نه خوب باشد و نه بد. ج. اوساط.
معین
و
وزوزی
(وِ وِ) (ص.) موی مجعد با فِرهای ریز و بسیار.
معین
و
ورید
(وَ) (اِ.) رگ، رگ گردن.
معین
و
ورود
(وُ) (مص ل.) درآمدن، داخل شدن.
معین
و
وسواسی
(وَ) (ص نسب.) کسی که دارای وسواس است، مردد، دو دل.
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها