جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وصلت
(وَ لَ) (اِ.)پیوستن، پیوستگی.
معین
و
وشنگ
(وَ شَ) (اِ.)۱- میل آهنی که به وسیلة آن دانة پنبه را از پنبه خارج کنند...
معین
و
وش
(~.) (ص.) ۱- خوش، زیبا.۲- سره، بی - غش.
معین
و
وصل
(وَ) ۱- (مص ل.) پیوستن، به هم رسیدن.۲- (مص م.) پیوند کردن، پیوند دادن....
معین
و
وشناد
(وَ) (ص.) نک. وسناد.
معین
و
وسیم
(وَ) (ص.) زیبا، خوبروی.
معین
و
وفرت
(وَ رَ) (اِمص.) فراوانی، بسیاری.
معین
و
وغ وغ ساحاب
(وَ. وَ) (اِ.) = وغ وغ صاهاب: نوعی اسباب بازی ساخته شده از یک استوانة ...
معین
و
وطی
(وَ) (ص.)۱- پایمال کردن.۲- سوار شدن بر اسب.۳- در فارسی به معنای جماع ...
معین
و
وضع
(وَ) (مص م.)۱- (مص م.) نهادن، گذاردن.۲- ایجاد کردن.۳- (اِ.) هیئت، شکل...
«
‹
47
48
49
50
51
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها