جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واخورده
(خُ دِ)۱- (ص مف.) شکست خورده، از رونق افتاده.۲- مأیوس، دل سرد.
معین
و
وادی
(اِ.)۱- رودبار، رود.۲- دَرّه.۳- صحرا، بیابان.
معین
و
واخوردن
(خُ دَ) (مص ل.)۱- یکّه خوردن، دچار شوک شدن.۲- بی رونق شدن.
معین
و
واده
(دِ) (دِ یا دَ)۱- (اِ.) اصل، بنا، شالوده.۲- (پس.) به صورت پسوند آید به...
معین
و
واخواهی
(خا) (حامص.) بازخواست، اعتراض.
معین
و
وارونی
(نِ) (ص.) شوم، نامبارک.
معین
و
وارسیدن
(رِ دَ) (مص م.)۱- مجدداً رسیدن.۲- وصول.۳- سرکشی کردن، تفتیش کردن.۴- اد...
معین
و
وارونه
(ن) (ص.)۱- واژگونه، سرنگون.۲- برعکس، ضد.
معین
و
وارسی
(رَ) (اِمص.) بازرسی، به دقت رسیدگی کردن.
معین
و
وارون
(ص.) سرنگون، واژگون.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها