جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واخوان
(خا) (اِ.)۱- دوباره خواندن.۲- مقابلة کتب، مطابقه.۳- امتحان درستی و نا...
معین
و
وادروا
(دَ) (اِ.) بادربا، نانخورش، جایی که در آن نانخورش فراوان است.
معین
و
واخواست
(خا) (مص مر.)۱- بازخواست، اعتراض.۲- برگشت ؛ اعتراض دارندة چک یا برات ه...
معین
و
وادانستن
(نِ تَ) (مص م.) بازشناختن، تشخیص دادن.
معین
و
واخ
(اِصت.) (عا.)۱- کلمهای است دال به تأسف و حسرت.۲- کلمهای است دال بر ت...
معین
و
وارو زدن
(زَ دَ) (مص ل.)۱- پُشتک زدن.۲- واکنش نشان دادن.
معین
و
وارسته
(رَ تِ) (ص مف.)۱- فروتن، خاضع.۲- رها شده.
معین
و
وازلین
(زِ) (اِ.) نوعی روغن که از آن برای تهیة بعضی داروها، پمادها و لوازم آ...
معین
و
وارو
(اِ.) = واروک: زگیل.
معین
و
واردات
(رِ) (اِ.) جِ وارده ؛ کالاهایی که از خارج وارد کشور میشود.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها