جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وقتی
(وَ) (ق.) هنگامی، زمانی.
معین
و
وفود
(وُ) (اِمص.) رسالت، پیام آوری. ج. وافد.
معین
و
وقوف داشتن
(~. تَ) (مص ل.) اطلاع داشتن.
معین
و
وقت گذرانی
(~. گُ ذَ) (حامص.) (عا.) سپری کردن زمان به هر نحو که پیش آید.
معین
و
وقوف
(وُ) (اِمص.)۱- ایستادگی، ایست.۲- آگاهی، بصیرت.
معین
و
وقت شناس
(~. ش) (ص فا.)۱- موقع شناس. مق وقت ناشناس.۲- عالم به علم ساعات و ف...
معین
و
وقوع
(وُ) ۱- (مص ل.) فرود آمدن، قرار گرفتن.۲- (اِمص.) بروز، ظهور.
معین
و
وقت بی وقت
(~ُ ~.) (ق مر.)۱- پیوسته، همیشه.۲- (عا.) گاه و بی گاه.
معین
و
وقور
(وَ) (ص.) آهسته و بردبار.
معین
و
وقت
(وَ) (اِ.)۱- مقداری از زمان که برای امری فرض شده، هنگام، زمان. ج. اوق...
«
‹
55
56
57
58
59
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها