جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وقص
(وَ) (اِ.) عیب، نقص.
معین
و
وقاحت
(وَ حَ) (اِمص.) بی شرمی، بی حیایی.
معین
و
ول خرج
(وِ. خَ) (ص مر.) (عا.) آن که پول خود را بیهوده خرج کند، مسرف.
معین
و
وقر
(وَ) (اِمص.)۱- سنگینی، گرانی.۲- وقار.
معین
و
وفیات
(وَ) (اِ.) جِ وفات.
معین
و
ول
(وِ) (ص.) (عا.) بی بند و بار، بی کار.
معین
و
وقده
(وَ دَ) (اِ.)۱- گرمای سخت، حرارت سوزان.۲- یک باره شعله ور شدن.
معین
و
وفی
(وَ) (ص.) به سر برندة عهد و پیمان.
معین
و
وقیعت
(وَ عَ) (اِ.)۱- آسیب جنگ، کارزار. ج. وقایع.۲- غیبت، بدگویی.
معین
و
وقح
(وَ قِ) (ص.) بی شرم، بی حیا.
«
‹
56
57
58
59
60
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها