جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وهب
(وَ هْ یا هَ) ۱- (مص م.) دادن بدون عوض، بخشیدن.۲- (اِمص.) بخشش.
معین
و
ولیک
(وَ) ~حر رب.) ولی، اما.
معین
و
وله زده
(~. زَ دِ) (ص مف.)۱- عاشق شیدا.۲- دیوانه، سرگشته.
معین
و
ولاد
(وِ) (اِمص.) زاییدن، ولادت.
معین
و
وهاج
(وَ هّ) (ص.) فروزان، درخشان.
معین
و
ولیمه
(وَ مِ یا مَ) (اِ.) مهمانی، غذایی که در جشن و مهمانی میدهند.
معین
و
وله
(وَ لَ) (اِمص.)۱- غمگینی.۲- حیرانی، سرگشتگی.
معین
و
ولات
(وُ) (اِ.) جِ. والی.
معین
و
وهابی
(~.) (اِ.) پیروان شیخ عبدالوهّاب، فرقهای مذهبی که احکام قرآن را بنابر...
معین
و
ولیعهد
(وَ عَ) (ص مر. اِمر.)۱- کسی که پادشاه او را به جانشینی خود معین کرده....
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها