جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ولد
(وَ لَ) (اِ.) فرزند، پسر. ج. اولاد.
معین
و
وهن افکندن
(~. اَ کَ دَ) (مص م.) تولید ضعف و سستی و ناهمواری کردن.
معین
و
ونوس
(وِ) (اِ.)۱- زهره، ناهید.۲- رب النوع عشق در نزد یونانیها.
معین
و
ولوله انداختن
(~. اَ تَ) (مص م.) (عا.)۱- ایجاد شور و غوغا و سر و صدا و جار و جنجال....
معین
و
ولتاژ
(وُ) (اِ.) اختلاف انرژی پتانسیل مربوط به واحد بار الکتریکی در فاصلة ب...
معین
و
وهن
(وَ هْ) (اِمص.) ضعف، سستی.
معین
و
وننگ
(وَ نَ) (اِ.) ریسمانی که دو سر آن را بر دیوار و جز آن بندند و خوشة انگ...
معین
و
ولوله
(وَ وَ لِ) ۱- (اِ.) جوش و خروش، شور و غوغا.۲- (مص ل.)بانگ و فریاد کردن...
معین
و
ولت
(وُ لْ) (اِ.) واحد نیروی محرکة برقی و اختلاف پتانسیل.
معین
و
وهمناک
(وَ) (ص.)۱- بدگمان.۲- ترسان.۳- هولناک، مخوف.
«
‹
60
61
62
63
64
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها