جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ولایات
(وَ) (اِ.) جِ ولایت.
معین
و
وهله
(وَ لِ) (اِ.)۱- نوبت، دفعه.۲- اوُل هر چیز.
معین
و
ونج
(وَ) (اِ.) گنجشک.
معین
و
ولوج
(وُ) ۱- (مص ل.) درآمدن، داخل شدن.۲- (اِمص.) دخول.
معین
و
ولانه
(وِ یا وَ نِ) (اِ.) والانه ؛ ریش، جراحت.
معین
و
وهده
(وَ دِ) (اِ.) زمین پست و هموار. ج. وهاد.
معین
و
ون
(وَ) (اِ.) درخت زبان گنجشک.
معین
و
ولو شدن
(وِ. شُ دَ) (مص ل.) (عا.)۱- پخش و پلا شدن.۲- نقش بر زمین شدن.
معین
و
ولاده
(وِ دِ یا دَ) (اِ.) قطعهای از چرم یا چوب مدور که در گلوی دوک نصب کنند...
معین
و
وهدات
(وَ هُ) (اِ.) جِ وَهَدَه.
«
‹
61
62
63
64
65
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها