جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ولنگار
(وِ لِ) (ص.) بی بند و بار، بی قید.
معین
و
ولاء
(وِ) (ق.)۱- پی در پی.۲- ترتیب، منوال.
معین
و
وهاب
(وَ هّ) (ص.)۱- بخشنده.۲- یکی از نامهای خدای تعالی.
معین
و
ولید
(وَ) (اِ.)۱- زاده، مولود.۲- کودک.۳- بنده.
معین
و
ولنگ و واز
(وِ لِ گُ) (ص مر.) (عا.)۱- گَل و گُشاد.۲- بی حساب و کتاب، بی بند و بار...
معین
و
وه
(وَ) (صت.) کلمهای است دال بر: الف - تعجب، شگفتی. ب - تحسین، آفرین.
معین
و
ولی کردن (((. کَ دَ)
(مص.)۱- ولی قرار دادن.۲- جانشین کردن.۳- کسی را به میزبانی و پرداخت م...
معین
و
ولغونه
(وُ نِ) (اِ.) سُرخاب.
معین
و
ونگ ونگ کردن
(~. ~. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) آهسته و جویده جویده، با صدایی پست شبیه به ...
معین
و
ولی نعمت
(وَ. نِ مَ) (ص مر.) آن که بر کسی حق نعمت دارد.
«
‹
63
64
65
66
67
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها