جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وارد
(رِ) (اِفا.)۱- در آینده، داخل شونده.۲- (عا.) ماهر، چیره دست.۳- به جا،...
معین
و
وازده
(زَ دِ) (ص مف.)۱- نامرغوب.۲- مطرود، مردود.
معین
و
وارنگ
(رَ) (اِ.)۱- رنگ مخالف.۲- مخالف، عکس. ؛ رنگ ~ رنگارنگ، گوناگون.
معین
و
وارث
(رِ) (اِفا.) ارث برنده.
معین
و
وازدن
(زَ دَ) (مص م.)۱- پس زدن، رد کردن.۲- جداکردن و کنار گذاشتن جنس نامرغوب...
معین
و
وارن
(رَ یا ر) (اِ.) آرنج، مرفق.
معین
و
وار
(اِ.) مهر، محبت.
معین
و
والس
(اِ.)۱- نوعی رقص آرام دو نفره.۲- موسیقی سه ضربی مخصوص این رقص.
معین
و
واقفی
(ق) (حامص.)وقوف، آگاهی.
معین
و
واعظ
(عِ) (اِفا.) پند دهنده. ج. وعاظ.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها