جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پ
(حر.) سوّمین حرف از الفبای فارسی و از حروف صامت است.
پ
معین
پا در هوا
(دَ. هَ)(ص مر.)۱ - بی اصل، بی اساس.۲- معلق، بلاتکلیف.
پ
معین
پا در رکاب
(دَ رِ) (ص مر.)۱- سوار.۲- مهیا برای سفر.۳- محتضر.
پ
معین
پا دادن
(دَ) (مص ل.) فرصت مناسب پیش آمدن.
پ
معین
پا به پا کردن
(بِ. کَ دَ) (مص ل.)۱- مردد بودن.۲- درنگ کردن.
پ
معین
پا به ماه
(بِ) (ص مر.) = پا به زا: (عا.) زنی که در ماه آخر آبستنی باشد و زادن او...
پ
معین
پا انداختن
(اَ تَ) (مص ل.) جاکِشی کردن، واسطة عمل منافی عفت شدن.
پ
معین
پا
( اِ.)۱- حریف در قمار و کارهای دیگر.۲- عهده، ذمه.
پ
معین
پادافراه
( اَ ) (اِمر.) نک بادافراه.
پ
معین
پاتولوژیست
(~.) (اِ. ص.) آسیب - شناس.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها