جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ژ
معین
ژیگولو
(ص.) جوانی که به ظاهر خود زیاد میرسد و اهل خوشگذرانی میباشد.
ژ
معین
ژکاره
(ژَ رِ) (ص.) ستیزه کار، لجوج.
ژ
معین
ژوری
(اِ.) هیئت منصفه.
ژ
معین
ژنراتور
(ژِ نِ تُ) (اِ.) وسیلهای که بر اثر القای الکترومغناطیسی انرژی مکانیک...
ژ
معین
ژیگولت
(گُ لِ) (اِ.) مؤنث ژیگولو؛ دختری که همواره در مجالس لهو و لعب و رقص حض...
ژ
معین
ژک
(ژَ) (اِ.) سخنی که از روی خشم و غضب زیر لب گویند.
ژ
معین
ژورنالیسم
(~.) (اِمر.) روزنامه نگاری.
ژ
معین
ژنده پوشی
(~.) (حامص.) پوشیدن لباس کهنه و فرسوده.
ژ
معین
ژیگو
(گُ) (اِ.) خوراکی شامل گوشت بی استخوان (معمولاً) گوساله که با چاشنی و...
ژ
معین
ژوییه
(یِ) (اِ.) نک ژویه.
«
‹
7
8
9
10
›
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها