جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاثر
(ثِ) (ص.) بسیار، کثیر.
ک
معین
کابینت
(نِ) (اِ.) قفسه دردار، گنجهای که دارای طبقه و در است به ویژه قفسة آش...
ک
معین
کارانه
(نِ) (اِمر.) پولی که در برابر انجام کاری معین (مانند معاینه بیمار) یا ...
ک
معین
کار و کیا
(رُ) (اِمر.)۱- کار، عمل.۲- امیری، پادشاهی، تسلط.۳- جاه و جلال، شأن و م...
ک
معین
کاتیون
(یُ) (اِ.) یونی که بار مثبت دارد. مق. آنیون.
ک
معین
کابین کردن
(کَ دَ) (مص م.) عقد کردن، به نکاح درآوردن.
ک
معین
کارامل
(مِ) (اِ.) قند سوخته ؛ مادهای که از حرارت دادن زیاد به قند معمولی ب...
ک
معین
کار ساختن
(تَ) (مص م.) چاره نمودن، تهیه دیدن.
ک
معین
کاتیوشا
(اِ.) نوعی موشک زمین به هوا.
ک
معین
کارافتاده
(اُ دِ) (ص.)۱- با تجربه، آزموده.۲- در مشکل افتاده، گرفتار.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها