جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاتوزی
(تُ) (ص. اِ.)زاهد، عابد. ج. کاتوزیان.
ک
معین
کاراسته
(تَ یا تِ) (اِ.) چوب، تخته و دیگر مصالح بنایی.
ک
معین
کار در سر پیچیدن
(دَ. سَ. دَ) (مص ل.) سرگردانی، آشفته شدن کار کسی.
ک
معین
کاتوره
(رِ) (ص.) سرگشته، سرگردان، شیفته - سار.
ک
معین
کاراته
(تِ) (اِ.) فن ضربه زدن ؛ نوعی از ورزشهای رزمی - دفاعی.
ک
معین
کار بستن
(بَ تَ)(مص م.)۱ - استعمال کردن.۲- عمل کردن، به جا آوردن، اجرا کردن.
ک
معین
کاتم
(تِ) (اِفا.)۱- پنهان کننده، پوشنده.۲- سرپوش، رازدار.۳- نهفته، مستور.
ک
معین
کارگزینی
(گُ) (حامص. اِمر.)۱ - به کار گماشتن (کسی را).۲- ادارهای که به کار است...
ک
معین
کارورز
(وَ) (ص فا.)۱- آن که به کاری اشتغال دارد، کارکن.۲- دانشجوی پزشکی که در...
ک
معین
کارشکن
(شِ کَ) (ص فا.)۱- کسی که مانع پیشرفت کار باشد.۲- سخن چین، نمام.
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها