جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاردیدگی
(دِ) (حامص.) تجربه، کار - آزمودگی.
ک
معین
کارتل
(تِ) (اِ.) اتحادیهای مرکب از چند شرکت یا مؤسسة اقتصادی برای در دست گ...
ک
معین
کاری
(ص نسب.)۱- فعال، مفید.۲- پهلوان و دلاور جنگی.۳- بسیار مؤثر، کارگر.
ک
معین
کارپردازی
(~.) (حامص.)۱- مباشرت.۲- بخشی از اداره که وظیفة آن فراهم کردن کار یا ...
ک
معین
کارمزد
(مُ) (اِمر.) اجرت، حق العمل.
ک
معین
کاردیده
(دِ) (ص مف.) کارآزموده، باتجربه.
ک
معین
کارتریچ
(اِ.) ظرف یا محفظهای حاوی ماده، وسیله یا جسمی که جا به جا کردن و است...
ک
معین
کارگشایی
(~.) (حامص.) چاره جویی، مشکل گشایی.
ک
معین
کارپرداز
(پَ) (ص.) مباشر، مأمور کار - پردازی.
ک
معین
کارفرما
(فَ) (ص فا.)۱- آن که دستور کار بدهد.۲- صاحب کار.
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها