جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یادباد
(اِمر.) یادکرد، یاد، ذکر.
معین
ی
یابس
(ب) (اِفا.) خشک، سخت. ؛رطب و ~ به هم بافتن کنایه از: سخنان در هم و ...
معین
ی
یادآوری
(وَ) (حامص.) تذکر.
معین
ی
یابر
(ب) (اِ.) زمین یا دهی که پادشاه برای امرار معاش به کسی میداد.
معین
ی
یادآور شدن
(وَ. شُ دَ) (مص ل.)۱- به خاطر آوردن.۲- به خاطر آوردن چیزی یا شخصی.
معین
ی
یاب
(اِفا.) در ترکیب، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید: دیریاب، فلزیاب...
معین
ی
یارانه
(ن) (ص مر. ق مر.) از روی یاری، سوبسید.
معین
ی
یادآور
(وَ) (ص فا.) آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.
معین
ی
یاالله
(اَ لْ لا) (ندا.)۱- لفظی است که مردان هنگام ورود به خانه گویند، تا اگ...
معین
ی
یارا
(اِ.) توانایی، نیرو.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها