جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاور
(~.) (اِ.) درجة نظامی که سابقاً در ارتش معمول بود و به جای آن سرگرد بر...
معین
ی
یال برآوردن
(بَ وَ دَ)(مص ل.)گردن کشیدن، سرافرازی نمودن.
معین
ی
یاسج
(س) (اِ.) یاسچ. یاسیج تیر پیکان دار.
معین
ی
یاری خواستن
(خا تَ) (مص ل.)۱- کمک طلبیدن، استعانت.۲- توانایی خواستن.
معین
ی
یاهو
(اِ.) نوعی کبوتر که آوازش مانند تلفظ «یاهو» است.
معین
ی
یال
(اِ.)۱- گردن. ۲- بن گردن. ۳- موی گردن اسب.۴- زور، قدرت.
معین
ی
یاسامه
(مِ) (اِ.) مالیاتی غیر از مالیات معروف به قلان و قبچور که از عشایر و ک...
معین
ی
یاری
(حامص.) کمک، مدد.
معین
ی
یانکی
(اِ.) نامی تحقیرآمیز برای آمریکاییان خاصه نظامیان آمریکا.
معین
ی
یاقوتی
۱ - (اِ.) نوعی از انگور که دانههای آن ریز و سرخ رنگ است.۲- (ص نسب.) ب...
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها