جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاریدن
(دَ) (مص م.) یاری کردن، حمایت نمودن.
معین
ی
یارج
(رَ) (اِ.) معرب یاره ؛ دستبند.
معین
ی
یالقوز
(اِ.) = یالغوز.۱- شخص مجرد، بی زن و فرزند.۲- بی قید و بند، کسی که مشکل...
معین
ی
یاسمین
(سَ) (اِ.)= یاسمن: گلی است خوشبو به رنگ زرد، سفید یا کبود.
معین
ی
یاری گر
(گَ) (ص فا.)۱- کمک کار.۲- نیرو دهنده.
معین
ی
یارب
(رَ) (اِ.) (ندا.) پروردگارا، ای خدا.
معین
ی
یالانچی
(اِ.)۱ - بی بند و بار.۲- ریسمان - باز.
معین
ی
یاسم
(س یا سَ) (اِ.) نک یاسمین.
معین
ی
یاری کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- کمک کردن.۲- نیرو بخشیدن.
معین
ی
یارایی
(حامص.)۱- توانایی، طاقت.۲- جرأت، دلیری.۳- مجال، فرصت.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها