جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاس
(اِ.) درختچهای زینتی از تیرة زیتونیان با گلهای معطر و سفید.
معین
ی
یارک
(رَ) (اِ.)۱- یار کوچک.۲- بچه دان، رحم.
معین
ی
یانع
(ن) (اِفا. ص.) رسیده.
معین
ی
یافوخ
(اِ.) محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر، جان دانه.
معین
ی
یازیدن
(دَ) (مص ل.)۱- قصد کردن، دست انداختن به چیزی.۲- بالیدن، نمو کردن.۳- خم...
معین
ی
یارو
(اِ.) (عا.)۱- فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناختهاست و به ...
معین
ی
یان
(اِ.)۱- سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود.۲- هذیان.
معین
ی
یافه درای
(~. دَ)(ص فا.) بیهوده گو، ژاژخای.
معین
ی
یازه
(ز) (اِمص.)۱- خمیازه.۲- کشش، لرزه.
معین
ی
یاره گیر
(~.) (اِفا.)۱- باج و خراج گیر.۲- جمع کنندة محصول.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها