جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گچه
(گَ چِ) (ص.) کسی که نتواند روان و فصیح سخن بگوید.
گ
معین
گوی
(اِ.)۱- جسمی که فاصلة همة نقطههای سطح آن تا مرکزش برابر است، کره.۲- ت...
گ
معین
گونه
(نِ) (اِ.)۱- رنگ، نوع.۲- رخ، سیما.۳- قسمت گوشتی زیر چشمها و ک نار ب...
گ
معین
گوشزد
(زَ) (اِمص.) یادآوری، تذکر دادن، خاطرنشان ساختن.
گ
معین
گوش پاک کن
(کُ) (اِمر.) میلهای کوچک و باریک که بر سر آن پنبه پیچیدهاند و برای ...
گ
معین
گوز
(اِ.) باد صداداری که از مخرج انسان خارج میشود، تیز، ضرطه. ؛ ~ چه ربط...
گ
معین
گچ بری
(~. بُ) (حامص.) نقش و نگار درست کردن با گچ در روی دیوار و سقف ساختمان....
گ
معین
گوگرد
(گِ) (اِ.) عنصری با علامت شیمیایی S، جامد و زردرنگ و قابل اشتعال، مع...
گ
معین
گوناگون
(ص مر.) رنگارنگ، مختلف.
گ
معین
گوشدار
(ص فا.) = گوش دارنده:۱- دارای گوش، دارندة گوش، دارای آلت شنوایی.۲- شنو...
«
‹
3195
3196
3197
3198
3199
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها