جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یافوخ
(اِ.) محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر، جان دانه.
معین
ی
یازیدن
(دَ) (مص ل.)۱- قصد کردن، دست انداختن به چیزی.۲- بالیدن، نمو کردن.۳- خم...
معین
ی
یارو
(اِ.) (عا.)۱- فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناختهاست و به ...
معین
ی
یان
(اِ.)۱- سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود.۲- هذیان.
معین
ی
یافه درای
(~. دَ)(ص فا.) بیهوده گو، ژاژخای.
معین
ی
یازه
(ز) (اِمص.)۱- خمیازه.۲- کشش، لرزه.
معین
ی
یاره گیر
(~.) (اِفا.)۱- باج و خراج گیر.۲- جمع کنندة محصول.
معین
ی
یامفت
(مُ) (اِمر.) (عا.) مفت، رایگان.
معین
ی
یافه
(فِ) (ص.) یاوه، بی معنی، بیهوده.
معین
ی
یازنده
(زَ د) (ص فا.) قصدکننده، آهنگ - کننده.
«
‹
3213
3214
3215
3216
3217
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها