جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یک نورد
(~. نَ وَ) (ص مر.) به یک طریق، بر یک منوال.
معین
ی
یک هشتم
(یِ یا یَ. هَ تُ) (عد. کسری) یک جزء از هشت، هشت یکم.
معین
ی
یک هزارم
(یِ یا یَ. هِ رُ) (عد. کسری) یک قسمت از هزار قسمت، هزار یک.
معین
ی
یک هوا
(یِ یا یَ. هَ)۱- (ص مر.) جایی که هوای آن تغییر نکند.۲- (ق مر.) (عا.) م...
معین
ی
یک هفتادم
(یِ یا یَ. هَ دُ) (عد. کسری) یک جز از هفتاد جز، هفتاد یک.
معین
ی
یک وری
(~. وَ) (ص نسب.) یک طرفی، متمایل به یک جهت.
معین
ی
یک ور
(~. وَ) (ق مر.) (عا.)۱- یک سو، یک طرف.۲- کج، متمایل.
معین
ی
یک وجبی
(~. وَ جَ) (ص نسب.) (عا.)۱- به قدر یک وجب.۲- بسیار کوتاه قد.
معین
ی
یک چند
(~. چَ) (ق.) مدتی، روزگاری.
معین
ی
یک پهلو
(~. پَ)۱- (ص.) (عا.) لجوج، یک دنده.۲- (اِ.) به یک طرف دراز کشیدن.
«
‹
3232
3233
3234
3235
3236
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها