جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یغلغ
(یَ لَ) (اِ.) تیر پیکان دار.
معین
ی
یسر
(~.) (اِ.)۱- درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ...
معین
ی
یرا
(یَ) (اِ.) چین و شکن.
معین
ی
یخ شکن
(~. ش کَ) (ص مر.)۱- شکنندة یخ. چکشی که بدان قالب یخ را شکنند.۳- کشتی...
معین
ی
یاکند
(کَ) (اِ.) یاقوت.
معین
ی
یقیناً
(~. نَ نْ) (ق.)قطعاً، مسلماً، مطمئناً، از روی یقین.
معین
ی
یغلاوی
(یَ) (اِ.)۱- تابة کوچک دسته دار.۲- کاسة کوچک دسته دار مخصوص غذا گرفتن ...
معین
ی
یساول
(یَ وُ) (اِ.) جلودار، پیش قراول.
معین
ی
یر به یر شدن
(ی. ب. ی. شُ دَ) (مص ل.) بی حساب شدن، نه بدهکار بودن و نه طلبکار بودن....
معین
ی
یخ در بهشت
(~. دَ. بِ هِ) (اِمر.)۱- نوعی نوشیدنی که از شیر و شکر و نشاسته درست ...
«
‹
3229
3230
3231
3232
3233
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها