جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زال
(ص.)۱- پیر، فرتوت.۲- کسی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد.۳- نام ...
ز
معین
زایجه
(یِ جِ) (اِ.)۱- لوحهای مربع یا گِرد که جای سیارات و بروج دوازده گانه ...
ز
معین
زاهوخانه
(نِ) (اِمر.) زایشگاه.
ز
معین
زاقدان
(اِمر.) بچه دان، زهدان.
ز
معین
زایاندن
(دَ) (مص م.) یاری دادن به زائو به هنگام زادن.
ز
معین
زاهو
(ص مر.) نک زائو.
ز
معین
زاق
(اِ.) بچة هر چیز.
ز
معین
زایا
(ص فا.) زاینده، آن که تولید میکند.
ز
معین
زاهق
(هِ) (اِفا.)۱- رونده.۲- نیست شونده.۳- باطل، بیهوده.
ز
معین
زافه
(~.) (اِ.) خارپشت.
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها